هوش تجاری

اگر کسی از شما بپرسد که تفاوت بین هوش تجاری و تحلیل کسب و کار در چیست آیا می‌توانید به او پاسخ بدهید؟ اگر احساس می‌کنید که در این باره مطمئن نیستید، نگران نباشید، شما تنها نیستید چون متخصصان این حوزه هم با هم اختلاف نظر دارند.

هیچ مرز مشخصی بین هوش تجاری و تحلیل کسب و کار وجود ندارد اما این دو در رویکرد خود برای حل معضلات کسب و کاری و ارائه رهنمودهایی بر اساس داده‌های گذشته و حال و تبیین تصمیم‌گیری‌های آینده کاملاً به هم وابسته بوده و با هم در ارتباط هستند. برخی از متخصصان سعی دارند بگویند هوش تجاری بیشتر بر داده‌های حال حاضر متمرکز است و تصمیم‌گیری‌ها (و آینده شرکت) را بر اساس رهنمودهای جاری مشخص می‌کند ولی تحلیل کسب و کار علاوه بر آن بر مدلسازی پیش‌بینانه و روش‌های آماری پیشرفته برای ارزیابی چیزی که در آینده رخ خواهد داد هم تمرکز دارد. اما بگذارید با جزییات، نظر متخصصان را بررسی کنیم و ببینیم که چطور می‌توانیم بین این دو ارتباط برقرار کرده و یا آن‌ها را از هم متمایز سازیم.

هدف این است که کمی عمیق‌تر می‌شویم و هر یک را به طور دقیق بررسی می‌کنیم، اینکه وجه تمایزشان چیست و چطور این دو مکمل یکدیگر هستند.

BI

نظر متخصصان در این باره چیست؟

وبسایت بتر بویز در نوشته مربوط به هوش تجاری و تحلیل کسب و کار، نظر هفت طرفدار هوش تجاری نسبت به تفاوت بین هوش تجاری و تحلیل کسب و کار را جویا شده است. هر یک از متخصصان نظر مختص خودشان را ارائه کردند. در اینجا بخش کوچکی از نظراتشان را بیان می‌کنیم:

  • «برای پیشبرد کسب و کار به هوش تجاری نیازمندیم در حالیکه برای تغییر کسب و کار به تحلیل کسب و کار نیاز داریم.»- پت روچ، معاون مهندسی شرکت نرم‌افزاری مگنتود
  • «هوش تجاری نگاه کردن به آینه عقب ماشین و استفاده از داده‌های گذشته است. تحلیل کسب و کار نگاه کردن به جلو و اتفاقی است که قرار است برای کسب و کار رخ دهد.»- مارک ون ریمنان، مدیر ارشد اجرایی و موسس بیگ‌دیتا-استارت‌آپ
  • «تفاوت هوش تجاری و تحلیل کسب و کار چیست؟ پاسخ صحیح آن است که هر کسی نظر خودش را دارد و هیچکس تفاوت آن‌ها را نمی‌دارند و شما هم به آن اهمیت ندهید.»- تیمو الیوت، مبلغ نوآوری در شرکت نرم‌افزاری ساپ

خوب، اگر تفاوت میان هوش تجاری و تحلیل داده‌های کسب و کاری برای شما مهم باشد چه؟

مهم نیست که کسب و کاری کوچک را مدیریت می‌کنید یا یک سازمان بزرگ را، اگر قرار باشد تصمیماتی را اتخاذ کنید که در کوتاه مدت یا بلند مدت اثرگذار هستند بهتر است از هر دو استفاده کنید. هوش تجاری و تحلیل کسب و کاری دیدگاه جامعی از داده‌های خام را به شرکت ارائه کرده و تصمیمی‌گیری‌ها را موفقیت‌آمیزتر و مقرون به صرفه‌تر می‌کنند.

هوش تجاری و تحلیل کسب و کار یعنی چه؟

هوش تجاری و تحلیل کسب و کار راهکارهای مدیریت داده‌ها هستند که در شرکت‌ها و سازمان‌ها پیاده‌سازی می‌شوند تا داده‌های گذشته و حال را جمع‌آوری نمایند و از روش‌های آماری و نرم‌افزاری برای تحلیل اطلاعات خام بهره ببرند و رهنمودهایی را برای اتخاذ تصمیماتی بهتر برای آینده ارائه دهند.

اما اصل مطلب چیست؛ هر دو رهنمودهایی را درباره کارکرد کسب و کار و تصمیمات آتی بیان می‌کنند اما تفاوت در اینجاست که چطور این کار را می‌کنند و دقیقاً چه اطلاعاتی را ارائه می‌دهند.

مشخص است که تعریف «درست» استانداردی از تفاوت‌های میان این دو وجود ندارد. تفاوت نظرات متخصصان درباره این موضوع نیز خود گواهی بر این مدعا است. پس به جای تلاش برای یافتن پاسخ «درست»، بگذارید وجه تمایز بین این دو را بررسی کنیم تا بتوانید به سادگی و روشنی از آن استفاده کنید و در کار خود از آن بهره ببرید.. روشن‌ترین و مناسب‌ترین تفاوت بین هوش تجاری و تحلیل داده‌های کسب و کار در دو عامل مهم نهفته است:

ما با کدام جهت زمانی روبرو هستیم؛ گذشته یا آینده؟

آیا دغدغه ما چیزی است که رخ داده، یا نحوه رخداد و دلیل رخداد آن است؟

در نظر داشته باشید که همه این‌ها یک دیدگاه است و در اینجا تعاریف ساده شده‌ای از هوش تجاری و تحلیل کسب و کار ارائه می‌دهیم.

  1. Better Buys
  2. Pat Roche
  3. Magnitude
  4. Mark Van Rijmenan
  5. BigData-Startups
  6. Timo Elliot
  7. Innovation Evangelist
  8. SAP
  • هوش تجاری - به بررسی این موضوع می‌پردازد که چه چیزی در گذشته رخ داده و نحوه رخداد آن چگونه بوده است که به وضعیت فعلی ختم شده است؟ با اینکار، بدون اینکه بخواهیم درباره علت رخداد آن جویا شویم یا آینده را پیش‌بینی کنیم، روندها و الگوهای مهمی را مشخص می‌کنیم.
  • تحلیل کسب و کار - به بررسی این موضوع می‌پردازد که چرا آن اتفاق در گذشته رخ داده است. عوامل و علیت رخداد آن را بررسی می‌کند. همچنین از این علل استفاده می‌کند تا آنچه قرار است در آینده رخ دهد را پیش‌بینی نماید.

آیا هنوز سردرگم هستید؟ 

بگذارید مثالی فوتبالی را در نظر بگیریم و با این تشبیه موضوع را روشن کنیم.

هوش تجاری و تحلیل کسب و کار از دیدگاه فوتبالی

BI

فرض کنید شما جزء کادر مربیان تیم فوتبال هستید و می‌خواهید آخرین بازی تیم را بررسی کنید. شما اینکار را انجام می‌دهید تا بتوانید خطاهای گذشته خود را اصلاح کرده و موفقیت‌های خود را تکرار کنید.

پس بنابر تعاریف ارائه شده، هوش تجاری فرآیند تعیین تمام داده‌های آماری و بازی‌هایی است که سبب پیروزی تیم شما شده است. مثلاً مشخص می‌شود که مالیکت توپ شما بسیار بیشتر از رقیبان بوده است. همچنین مشخص می‌شود که سمت راست زمین شما در حفظ مالیکت توپ با پاسکاری عملکرد موثری داشته است.

تحلیل کسب و کار بیشتر به این موضوع می‌پردازد که چرا مالیکت توپ شما بیشتر از رقیب بوده است و چرا سمت راست زمین شما در پاسکاری خوب عمل کرده است.

آیا به این خاطر بوده است که:

  • مدافعان رقیب شما در آن سمت زمین ضعیف‌تر از مدافعان سمت دیگر زمین بوده‌اند؟
  • بازیکنان سمت راست زمین شما نسبت به بازیکنان سمت چپ زمین زمان بیشتری را در کنار هم بوده‌اند؟
  • یکی از بازیکنان شما در سمت راست عملکردی فوق‌العاده داشته است و عملکرد او بر آن قسمت از زمین تأثیرگذار بوده است؟

این پرسش‌ها مهم هستند. اینکار به شما کمک می‌کند که بتوانید موفقیت خود را تکرار کنید یا از اشتباهات خود در آینده جلوگیری کنید. پرسش سوالات درست در حوزه هوش تجاری شما را به تحلیل بهتری می‌رساند. زمانی که از داشبورد کسب و کاری برای مدیریت استفاده می‌کنید می‌توانید تمام رهنمودها را در یکجا به طور ساده خلاصه کرده و بدین صورت تصمیمات اثرگذار را سریعتر اتخاذ کنید. اما در ابتدا باید این تفاوت را تجزیه و تحلیل کنیم تا به ما در درک کاری که باید در فرآیند عملکرد شرکت انجام دهیم و اینکه چطور بهترین ابزار برای مدیریت رهنمودها را انتخاب کنیم کمک کند.

حالا مستقیماً و بدون حاشیه به صورت عمیق‌تر تفاوت بین هوش تجاری و تحلیل داده‌های کسب و کار را بررسی می‌کنیم. برای انجام اینکار باید تفاوت بین همبستگی و علیت را تبیین کنیم.

همبستگی با علیت فرق دارد

وقتی دو چیز با هم همبستگی داشته باشند بدین معناست که رخداد یکی از آن‌ها احتمال رخداد دیگری را تقویت می‌کند. وقتی دو چیز رابطه علّی دارند بدین معناست که رخداد یکی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم رخداد دیگری را سبب می‌شود.

نمونه‌ای از تفاوت بین این وجود واقعیتی مبنی بر آن است که مصرف بستنی و نرخ قتل در یک شهر

شما نمی‌توانید همیشه به آنچیزی که می‌بینید اعتماد کنید

افراد زیادی در دور و اطراف ما وجود دارند که رابطه همبستگی و علیت را با هم اشتباه می‌گیرند. برای مثال ممکن است آدم خوش‌اندامی در یک باشگاه ورزشی که همیشه دوست دارد توصیه‌های تمرینی را برای دیگران بیان کند دقیقاً از چیزی که صحبت می‌کند اطلاع نداشته باشد. توصیه‌هایی که چنین افرادی به شما می‌کنند، با وجودی که با خوش‌اندامی آن‌ها همبستگی دارد اما ممکن است در عمل به خوش‌اندامی شما منجر نشود. بلکه ممکن است برتری آن‌ها از لحاظ ژنتیکی باشد. ممکن است آن‌ها به خاطر دانایی خود فردی خوش‌اندام نشده باشند بلکه حقیقت چیز دیگری باشد.

اگر کمی روشن‌تر به قضایا نگاه کنیم، مثال‌های خنده‌داری را می‌بینیم که با هم همبستگی دارند اما به وضوح هیچ رابطه علّی بین آن‌ها وجود ندارد. بسیاری از این مثال‌ها در وبسایت وابستگی‌های نادرست آمده‌اند. برای مثال نرخ طلاق در ایالت مین[1] رابطه همستگی بسیار نزدیکی با مصرف سرانه کره گیاهی  دارد ... شاید لازم است که زوج‌ها به استفاده از کره حیوانی روی بیاورند؟

به شدت به هم وابسته هستند. البته این بدان معنا نیست که بستنی سبب می‌شود افراد یکدیگر را به قتل برسانند. پس واضح است که هیچ رابطه علّی وجود ندارد.

این دو با هم همبستگی دارند چون وقتی دمای هوا در اواخر تابستان افزایش می‌یابد نرخ قتل‌ها نیز بالا می‌رود. تئوری مطرح شده به این صورت است که هوای گرمتر افراد بیشتری را به بیرون از خانه می‌کشاند و همین امر تعاملات اجتماعی را بالا می‌برد که برخی از این تعاملات نیز خشونت‌آمیز هستند.

BI

با این وجود ممکن است بسته به حوزه مورد نظر تفکیک رابطه همبستگی و علّی بسیار دشوار باشد. آزمایش‌های تحقیقاتی بسیار بزرگ و پرهزینه‌ای اغلب تنها برای یافتن سندی دال بر وجود رابطه‌ای علّی انجام می‌شوند. مثلاً نمونه‌ای از آن می‌تواند اثر پروانه‌ای باشد. اما ما تا این حد وارد جزییات نمی‌شویم و در واقع بیشتر جنبه کسب و کاری موضوعات را بررسی می‌کنیم و بنابراین بر مشخصات هوش تجاری در برابر تحلیل داده‌ها تمرکز می‌کنیم و رهنمودهایی را درباره همبستگی و علیت در قلمرو کسب و کاری بیان می‌کنیم.

اما این امر چه ارتباطی به کسب و کار دارد؟

آیا می‌توانید به جای یافتن عواملی که مرتبط با موفقیت یا شکست کسب و کار شما هستند، عواملی را پیدا کنید که مسبب موفقیت یا شکست کسب و کار شما هستند؟ اگر اینطور باشد، به نظر می‌رسد که شما قادر خواهید بود که آینده بازار خود را پیش‌بینی کنید و مطابق با آن اقدام کنید. اما شایان ذکر است قبل از اینکه بتوانید علیت چیزی را درک کنید باید همبستگی آن با چیزهای دیگر را بدانید.

به عبارت دیگر، باید بدانید که چه چیزی رخ داده و چطور رخ داده است (هوش تجاری)، قبل از اینکه بتوانید دلیل رخداد آن‌ها (تحلیل کسب و کار) را با هر سطحی از درجه اطمینان بیان کنید.

این تفاوت بین هوش تجاری و تحلیل کسب و کار است و به همین خاطر هر دو آن‌ها حیاتی هستند. این دو درست مثل دو تکه پازل جیگسا مکمل یکدیگر هستند(در کنار هم قرار می گیرند)، پازلی که به سودآوری بیشتر کسب و کار شما کمک می‌کند. تعریف و استفاده از مثال‌های KPI از درجه اهمیت زیادی برخوردار است و به تبیین هدف کسب و کاری و اجرایی شدن همبستگی و علیت تحلیل کسب و کار و هوش تجاری کمک می‌کند. ممکن است در ابتدا پیچیده به نظر برسد اما هر چه بیشتر با ابزارهای تحلیل داده‌ها کار کنید، تبیین رهنمودهای شایسته و اتخاذ تصمیم‌‌های بهتر به واسطه آن‌ها را بیشتر احساس می‌کنید. موضوع آن است که درک تفاوت بین هوش تجاری و تحلیل کسب و کار اهمیت دارد چون به شرکت کمک می‌کند تا عملیات‌های خود را مطابق با روش‌های مقرون به صرفه و مفیدی تنظیم کند. استفاده از هر دو آن‌ها در فرآیند تهیه استراتژی موفق هوش تجاری تنها به  رقابت‌پذیری بیشتر شرکت در بازار کمک می‌کند.

سناریوهای همراه با نمونه‌های مطالعاتی

توصیفات و استفاده از تشبیهات کافی است. حال جمع‌بندی می‌کنیم و این مطلب را با ارائه مثال‌های کسب و کاری نشان دهنده تفاوت بین هوش تجاری و تحلیل کسب و کار خاتمه می‌دهیم .

فرض کنید که شما برای یک شرکت بازاریابی کار می‌کنید که هم از هوش تجاری و هم تحلیل کسب و کار کمک می‌گیرد تا به شرکت‌های بزرگ تجارت الکترونیک در عرضه محصولات جدید کمک کند. برای اینکه دریابید کدام یک از محصولات جدید با احتمال بیشتری موفقیت‌آمیز عمل خواهند کرد (تحلیل)، باید بدانید که:

  • کدام محصولات بیشترین موفقیت‌ را در گذشته داشته‌اند (هوش تجاری)
  • روندهای فصلی که بر موفقیت عرضه‌ها تأثیرگذار بوده‌اند کدام‌اند (هوش تجاری)
  • چرا مشتری‌ها محصولات موفق را خریده‌اند (تحلیل کسب و کار)

برای مثال تصور کنید که در فروشگاه الکترونیکی خود پوشاک مد روز زنانه می‌فروشید. شما باید جزییات خرده‌فروشی را تحلیل کنید تا مناسب‌ترین محصولات را پیدا کنید.

در ابتدا بررسی می‌کنید که کدام دسته از پوشاک بیشترین سودآوری را دارند. سپس می‌توانید بررسی کنید که این محصولات موفق در چه زمان‌هایی از سال عرضه می‌شوند. در آخر می‌توانید به صورت دقیق نظرات مشتری‌ها را بررسی کنید تا ببینید که چرا آن‌ها این نوع یا دسته از پوشاک را بیشتر از بقیه می‌پسندند.

اگر به اندازه کافی تحقیقات بازار را انجام داده باشید و نمونه مطالعاتی شما به اندازه کافی بزرگ باشد، می‌توانید با سطح بالایی از دقت پیش‌بینی کنید که کدام یک از محصولات جدید احتمالاً موفقیت‌آمیز خواهند بود.

اینکار می‌تواند بسته به طرز تفکر شما نسبت به محصولاتتان برای شما غافلگیر کننده باشد چون اغلب مشتری‌های شما دیدگاه بسیار متفاوتی نسبت به شما در قبال محصولاتتان دارند.

BI

هوش تجاری و تحلیل کسب و کاری تمام فرضیات را باطل می‌کنند

برای مثال ممکن است فرض کنید که مشتری‌های شما عمدتاً به قیمت پوشاک شما دقت می‌کنند.

اما بعد از تحقیقاتتان در می‌یابید که اگر شما بیشتر بر روی موارد مرتبط با منابع انسانی کار می‌کردید، مثلاً از کارگاه‌های با شرایط سخت استفاده نمی‌کردید، مشتری‌ها حاضر بودند که هزینه بیشتری را متقبل شوند.

سپس شما سعی می‌کنید که در زمان عرضه محصولات و در پیام‌های بازاریابی مربوط به آن‌ها به جای تأکید زیاد بر قیمت محصولات بر روی این نکات تأکید کنید.

مثال بالا یکی از نکات مهم اساسی هوش تجاری و تحلیل کسب و کاری را نشان می‌دهد. فرضیات شما نسبت به شرکت، مشتری‌هایتان، بازارتان و محصولات شما اغلب کاملاً غلط است و یا حداقل کامل نیست. با پرسیدن سوال‌های درست، روش‌های تحلیلی به کمک شما می‌آیند، فرقی نمی‌کند که صنعت یا حوزه کاری شما چه باشد، تجزیه و تحلیل موارد مربوط به سلامت یا هوش تجاری مالی، شما باید برای موفقیت خود هم از هوش تجاری و هم از روش‌های تحلیل کسب و کار استفاده کنید.

مثال‌هایی از هوش تجاری و تحلیل کسب و کار در صنعت

روشن است که تفاوت بین این دو را می‌توان با در نظر گرفتن‌ مثال‌های واقعی بررسی کرد، بنابراین با هم برخی مثال‌های واقعی از صنایعی را که می‌توانند ارزش هر یک از این دو مفهوم را نشان دهند بررسی می‌کنیم:

منابع انسانی: گزینه‌های استخدامی من چیست؟

در بحث منابع انسانی همه چیز مربوط به نیروی کار است: تعهد کارمندان، ساعات اضافه کار، هزینه‌های آموزش، بهره‌وری کلی، هزینه استخدام هر نفر، نرخ تبدیل استخدام، زمان پر شدن یک موقعیت شغلی، بازدهی ماندگاری، کارکنان پاره وقت و غیره. وقتی که شما KPI-های درست منابع انسانی را برای کسب و کار خود تبیین می‌کنید، باید اتفاقات و نحوه رخداد آن‌ها (هوش تجاری) و سپس چرایی رخداد آن‌ها (تحلیل کسب و کار) را به دقت بررسی کنید تا بتوانید اقدامات آینده خود را مشخص کنید. بگذارید نگاهی به یک داشبورد کامل داشته باشیم و ببینیم که تحلیل کسب و کار و هوش تجاری چطور عمل می‌کنند.

BI

داشبورد آنلاین نشان داده شده در بالا برای مرور ساده ولی موثر فرآیند استخدام در یک شرکت ایجاد شده است. این داشبورد می‌تواند از سوی سازمان استخدامی یا خود شرکت مورد استفاده قرار گیرد، این داشبورد برای مدیران منابع انسانی و متخصصان این حوزه تهیه شده است که به داده‌ها و رهنمودهای بیشتری نسبت به فرآیندهای خود نیاز دارند تا تصمیم‌گیری‌های آینده را مشخص کرده و هزینه‌ها را کاهش دهند. هدف آن است که رویکرد استخدامی درستی را اتخاذ کنیم که بهترین افراد کاندید را به ازای کمترین هزینه به دست آوریم. برای عملی شدن این امر باید انواع فرآیندها و اتفاقاتی که در فرآیند استخدام رخ می‌دهند را در کنار چگونگی رخداد آن‌ها (هوش تجاری) تعریف کنیم و سوال بعدی نیز در رابطه با دلیل رخداد چیزی است که در داشبورد نشان داده می‌شود (تحلیل کسب و کار). فرض می‌کنیم میانگین زمان پر شدن موقعیت شغلی (در یک بخش بر حسب روز) طبق برنامه‌ریزی پیش نرفته است. این موضوع را بررسی می‌کنیم و می‌بینیم که نرخ تبدل استخدام متخصصان طبق انتظار نبوده است و شما زمان و منابع ارزشمند لازم برای حرکت همگام با بازار را از دست داده‌اید (شما از داده‌های گذشته خود استفاده کرده‌اید و آن‌ها را به زمان حال ارتباط داده‌اید و دریافتید که منابع شما به هدر می‌روند). میانگین هزینه‌های استخدام به شما کمک می‌کند که الگویی را به عنوان بخشی از چرخه استخدام تعیین کنید. با ارائه این داده‌ها به یک ابزار نمایش آنلاین، زمان مورد نیاز برای رسیدن به این رهنمودها کاهش می‌یابد و می‌توان از این زمان در فرآیندهای کسب و کاری دیگر استفاده کرد.

در این مثال می‌توانیم رخداد، چگونگی رخداد و دلیل رخداد را تعیین کنیم. از اینکه تحلیل خودتان را داشته باشید و گزارش منابع انسانی را خودتان تهیه کنید هراس نداشته باشید چون اینکار به شما کمک می‌کند که قدرت هوش تجاری و تحلیل کسب و کار برای شما مشخص شود. این امر مهم است چون شما می‌خواهید اثرات آن را روی عملکردها بدانید و تعیین کنید تا اقدامات آتی را بررسی نمایید؛ می‌خواهید بدانید که چه چیزی، چگونه و چرا اتفاق افتاده است. فرمول جامع کسب و کاری موفق نیز همین است.

حال بگذارید حوزه‌های دیگری را به صورت دقیق‌تر بررسی کنیم.

تدارکات: آیا این امکان وجود دارد که فرآیند تأمین خودمان را بهبود دهیم؟

مثال دیگری که با آن می‌توانیم به صورت بهتری مفهوم هوش تجاری و تحلیل کسب و کاری را به شما نشان دهیم و شما هم می‌توانید خودتان بیشتر به بررسی آن‌ها بپردازید، داشبورد مربوط به تدارکات است که به تفسیر عملکرد تأمین کنندگان اختصاص دارد. همانطور که پیشتر ذکر شد، وقتی که شاخصه‌های خود را تعیین کردید، یعنی همان KPI-های تدارکات و تأمین در این مورد، می‌توانید به صورت دقیق‌تری فرآیندهای کسب و کاری را بررسی کنید تا عملکرد بهتری را تبیین کنید و درباره جنبه‌های آتی موفقیت شرکت تصمیم‌گیری نمایید. تحلیل هوش تجاری اغلب با هم بکار می‌روند (حتی در جمله‌بندی) که اینکار به شما کمک می‌کند درست مثل داشبود نشان داده شده در بالا دید جامعی به دست آورید. این بدان معنا نیست که نمی‌توانید آن‌ها را به صورت مجزا استفاده کنید بلکه شما برای اتخاذ تصمیماتی بهتر در این بازار رقابتی به بهترین ابزارها نیاز دارید. این یعنی اینکه هوش تجاری در برابر تحلیل کسب و کاری می‌توانند همبستگی‌ها و علیت‌های ذکر شده را به شما نشان دهند و ارزش افزوده‌ای را برای عملکردهای کلی کسب و کار و دلیل تصمیمات مهم برای آینده ارائه دهند.

BI

در مثال آخر به کاربرد تحلیل هوش تجاری برای یک شرکت و چگونگی استفاده از آن می‌پردازیم. مزایای آن آشکار هستند اما خصوصیات حتمی که یک مرور بصری ساده می‌تواند به شما ارائه کند چیست؟ شما با استفاده از داده‌های خام خود و نمایش بصری تمام عملکردهای مهم خود با استفاده از اطلاعات گذشته و حال می‌توانید ابزار راهنمای قدرتمندی را تهیه کنید که معنادارترین بینش مورد نیاز کسب و کار را ایجاد و به هم مرتبط می‌کند تا آن شرکت بتواند عملکردهای مقیاس کوچک، متوسط و بزرگ خود را مدیریت کند و در عین حال تصمیمات متعادلی را اتخاذ و فرآیندی پایدار را خلق کند. بگذارید با یک مثال توضیح دهیم.

فروش: چطور طول چرخه‌های فروش را کاهش دهیم؟

داشبورد فروشی که در بالا نشان داده شده چرخه فروشی را نشان می‌دهد که برای اجرای کامل فرآیند آن یعنی از فرصتی بالقوه تا فاکتور فروش نیاز است. ما در زمان بررسی داده‌های گذشته (یعنی محاسبه میانگین برای یک بازه زمانی مشخص) با استفاده از رهنمودها و روندهایی که در فرآیند فروش رخ می‌دهند می‌توانیم به صورت عمیق‌تری هوش تجاری چرخه را بررسی کنیم. ما می‌توانیم هرم معکوس فروش را بررسی کنیم (که می‌توان آن را بنابر نیازهای خاص یک کسب و کار را یک بخش سفارشی‌سازی کرد)، اینکه روندها و الگوهای رخ داده حین مراحل هرم معکوس فروش چه بوده‌اند، چطور چرخه کامل فروش را تحت تأثیر قرار داده‌اند و بهترین عضو تیم فروش چه کسی بوده است. یک شرکت می‌تواند با بررسی دقیق بهره‌وری، فرآیندهای موثر و آن‌هایی که بازدهی کمتری دارند به راحتی نقاط قوت و ضعف را شناسایی کند. اگر می‌بینید که مدت زمان میانگین چرخه فروش ۱۸ روز است اما معیارهای شما به شما می‌گویند که این مدت زمان نباید بیشتر از ۱۵ روز باشد، در این صورت عمیق‌تر شدن در حوزه هوش تجاری تحقیقات می‌تواند به شما بگوید که آن ۳ روز اضافه در کجا خرج شده‌اند. اینکار مواردی را برای چرخه فروش بعدی به شما گوشزد می‌کند چون شما به راحتی معضل را مشخص کرده‌اید و راهکارهایی را برای آن پیدا می‌کنید.

BI

با بیان دقیق عواملی که این رهنمودها را به شما ارائه داده‌اند (یا به بیان ساده‌تر، اینکه چرا چنین اتفاقی رخ داده است)، و اضافه کردن تحلیل‌های پیش‌بینانه و بررسی اینکه چرا چنین فرآیندهایی رخ داده‌اند، کسب و کار می‌تواند از نقطه نظر تحلیل کسب و کار به آن نگاه کند، چون اینکار کمک می‌کند که داده‌های مرتبط به هم را در کنار هم قرار دهیم و داستان کامل پشت پرده آن‌ها را آشکار سازیم. اگر مجموعه داده‌های خامی را بررسی کنید و از قدرت روش‌های آماری برای پیش‌بینی آینده عملکرد خود بهره ببرید در این صورت شما از مزیت توالی کامل هوش تجاری و تحلیل داده‌های کسب و کاری بهره برده‌اید.

نتیجه مهم بحثی که ما در این مقاله با هدف بیان وجه تمایز این دو عبارت ارائه دادیم و آن دو را هم به صورت مجزا و هم در کنار هم بررسی کردیم، آن است که حالا شما می‌توانید تعیین کنید که کدام یک از آن‌ها در فرآیند تصمیم‌گیری شما عملکرد بهتری دارند و اینکه شما می‌توانید چه انتظاراتی از هر کدام از آن‌ها داشته باشید. با این وجود ما دوست داریم که بگوییم، شما با استفاده مکمل گونه از هوش تجاری و تحلیل کسب و کاری می‌توانید فرضیات خود را مشخص کنید و داده‌های دقیق‌تر و مفیدتری را به دست آورید. به زبان ساده یعنی هوش تجاری و تحلیل کسب و کاری ابزارهایی را در اختیار شما قرار می‌دهند تا واقعیت را تا حد ممکن روشن و آشکار ببینید. این یعنی اهمیت هر دو بر عملکردهای کسب و کاری یک شرکت، چه کوچک و چه بزرگ تأثیر می‌‌گذارد و نیاز به ترکیب هر دو آن‌ها به ضرورتی عملیاتی برای حضور موفق در بازار تبدیل خواهد شد.